یکم حس دلشوره داشتم. 

قدم هامو تندتر و ساعتمو چک کردم.

با ده دقیقه تاخیر به محل مورد نظر رسیدم . سرمو به شیشه کافه چسپوندم ؛ شلوغ بود.

سریع نگاهمو به سمت میز همیشگی عوض کردم. 

اَه

بازم زودتر از من رسیده. یکی از دو فنجانی که روی میز بود رو برداشت ، جرعه ای نوشید و کتابی که در دست داشت رو ورق زد.

هر بار که قرار میزاریم ؛ اونه که زودتر میرسه. مثل اینکه خیلی خیلی بیشتر از من مشتاق این ملاقاتاس.

 

_سلام. بابت تاخیرم عذر میخوام.

+عه سلام . خوش آمدی. برات چای سفارش دادم دیر اومدی سرد شد. بزار بگم عوضش کنن.

_ ممنون.

+خب جناب ؛ چه خبرا؟ زندگانی به کام هست؟ 

 

نگاهش امن تر از همیشست. هر بار که میبینمش نسبت به قبل صمیمی تره. بیشتر هوامو داره. آروم و بدون تپق حرف میزنه!

 

_ زندگانی هم خوب. یعنی خوب که نه؛ متوسط.

(خندید)

_ خب مشکلات اجتماعی فراوانه . مشکلات خانوادگی فراوان تر و مشکلات شخصی بدون شرح. ( کتاب توی دستش رو با زاویه ای گرفته که نمیتونم اسمشو بخونم)

 

+ میدونم

دوباره از چایش نوشید. یکم خودمو جمع و جور کردم و با یک حالت شوخی گفتم : میدونم میدونی ولی چه فایده.

همیشه در برابر گله کردن های بی حد و مرزم یه لبخند با گوشه لبش میزنه و سعی میکنه حرفامو دقیق گوش بده.

 

_ راستش در یک بلاتکلیفیه عجیبی هستم. چالشی که حدود سه سال درگیرش بودم به نتیجه نرسید. مسیر جدیدی رو انتخاب کردم.

نمی دونم دقیق چطور بگم برات. به نظرم سه چهار سال تمرین صبر برای من با این سن و سال کافیه.

وقتش نشده اون اتفاق خوبه بیفته؟ 

وقتش نشده اون شُک محکمه به زندگیم داده بشه؟

 

از پشت عینک بادومیه بدون قابش  که به نظر میومد برای چشمای سیاه درشتش یکم کوچیک بود بهم نگاه کرد.

نفس عمیقی کشید. کتابشو بست و روی میز گذاشت( قلعه حیوانات بود).

 

+ اون اتفاق خوبه! ( با حالت تایید) 

_ با حالت ذوق زدگی گفتم: یعنی به زودی!؟

+ نه ! این روزا تنها راهی که می تونه آدمارو به سمتم بکشونه و لحظه ای منو از ذهنشون عبور بده ؛ پیچ خوردن کاراشونه!

_خب راهتو نشونم بده.

+ هفتصد کیلومتر دور از خانه و خانواده؛ ساعت ۹ شب ، گم شدن توی کوه!

 احتماله جان سالم به در بردنش چقدر ممکنه؟؟ راه میانبر تر از این؟؟ و انسان ستمگر و ناشکر است( سوره ابراهیم)

 

_ میدونم ولی یعنی.

+ نه! اونقدری صبرت میدم تا اونی بشی که باید بشی. تا اونی بشی که من میخوام.

- اوهوم. یه سوال؟ چرا قلعه حیوانات؟

+ با خنده: حال و احوال این روزای همتونه. میخوام راهشو نشونتون بدم.

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آشپزخونه خزان دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. روانشناسي ذهن آتنا مدی علاقه مند به یادگیری انسان و علوم نوین قصه مدیر شبکه های اجتماعی Linda شهریور موزیک | دانلود آهنگ جدید